زمستان؛ مادر پیر فصلها
فصل زمستان از دامنِ سفید دی ماه تا بوی اسفند و فرا رسیدن نوروز، تأثیرات متفاوتی بر اشعار شاعران گذاشته است.
فصل زمستان از ابتدا در شعر و نثر مورد توجه ادیبان و شاعران پارسی زبان بوده است. برف، سرمای هوا، درختانِ عریان، مه و فضایی خاموش و شبهای طولانی از جمله توصیفاتی هستند که در این دسته از آثار به وضوح بیان شدهاند.
از طرفی دیگر مبرهن است که آثار پلی به سوی اندیشهها و آمال شاعران و مردم زمان بودهاند. یک منتقد ادبی با نگاهی انتقادی میتواند با انداختن نگاهی دقیق به این آثار تا حدی به سیر تفکر در دورانهای مختلف پی برد. نگاهِ به زمستان از زمانهای گذشته تغییر کردهاست. اگر در اشعار سعدی شیرازی، زمستان و انتهای سرما و تاریکی آن پلی در نظر گرفته شده است برای فرا رسیدن فصل دلخواه بهار، در اشعار نیما و دیگر معاصران وضع به شکل دیگری است. در این مقاله سعی شده است با انتخاب قسمتهایی از اشعار شعرای مختلف در سیر زمانی گوناگون به تغییر در شیوهی نگریستن به فصلی یگانه نگاهی اجمالی بیاندازیم.
زمستان در اشعار کلاسیک
توصیف خیال انگیز طبیعت در اشعار منوچهری دامغانی موج میزند. کمتر عنصری طبیعی است که از نگاه تیزبین این شاعر یکه تازِ سبک خراسانی بازمانده باشد. هرچند بهار و جلوههای طبیعی و گلهای زیبا بیشتر از منظر او سروده شدهاند اما برف و حرکت ابرها نیز توسط او توصیف شده است. در یک بیت منوچهری این طور برف را توصیف کرده است: همی آمدند از هوا خرد خرد/ به نور سپید اندر آن دختران. منوچهری در توصیف حرکت ابرها این طور سروده است: ابر بینی فوج فوج اندر هوا در تاختن/ آب بینی موج موج اندر میان رودبار// این چو روزبار لشکر پیش میر میرزاد/ و آن چو روز عرض پیلان پیش شاه شهریار.
در اشعار سعدی زمستان به منزلهی پلی و منزلگاهی است که شاعر در آن تنها فرارسیدن بهار و نوروز را انتظار میکشد: برخیز که میرود زمستان/ بگشای در سرای بستان. در جایی دیگر سعدی مشتاقان و طالبان بهار را به صبر در زمستان دعوت میکند: کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست/ بر زمستان صبر باید طالب نوروز را. در اشعار سعدی هم چنین زمستان اوقاتی است که در آن شاعر فراق یار و معشوق خود را تحمل میکند و انتظار بهارِ دیدارِ یار را میکشد. بهاری که پس از آن سرما و دوریای در راه نیست: با شکایتها که دارم از زمستان فراق/ گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد.
زمستان در اشعار معاصر
در اشعار معاصر نقش زمستان پررنگتر از گذشته دیده میشود. اگر پیش از این تنها منوچهری به توصیفاتی نسبت به زمستان اکتفا میکرد و سعدی در اشعارش زمستان را به منزلهی فراق و جدایی از یارش تصویر میکرد در اشعار معاصر زمستان نقشی متفاوت دارد. در این دسته از اشعار زمستان و سرما و شبهای طولانی آن نمادی از اوضاع خفقانآور سیاسی است. شعر زمستان اخوان ثالث، که اشاره ای به کودتای 28 مرداد دارد، بیش از هرچیز اوضاع نابهسامان آن زمان را بازتاب میدهد: سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان/ نفسها ابر، دلها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلور آجین/ زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است.
در شعرِ شب سرد زمستانی، نیما یوشیج از کورهی گرم دلش در زمستانی تاریک میگوید: در شب سرد زمستانی/ کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم چراغ من نمیسوزد./ و به مانند چراغ من/ نه میافروزد چراغی هیچ،/ نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد./من چراغم را در آمد رفتن همسایهام افروختم در یک شب تاریک.
سید علی صالحی سخن از انتهای زمستان میزند و شنونده را به بیدار شدن فرامیخواند: کاری باید کرد/ دیر میشود/ کاری باید کرد./ برف/ راه را پوشانده است/ باد/ مثل همیشه نیست./ من/ چیزهایی شنیدهام./ تا هوا روشن است/ باید از این ظلمتِ بیهوده بگذریم./ دارد دیر میشود./ من خواب دیدهام/ تعلّل/ سرآغاز تاریکی مطلق است.
فصل زمستان از دامنِ سفید دی ماه تا بوی اسفند و فرا رسیدن نوروز، تأثیرات متفاوتی بر اشعار شاعران گذاشته است. در اشعار کلاسیک شاعران بیشتر به توصیف برف و باران بسنده میکردند. زمستان نمادِ فراق و دوری از یار و دیار بود. این در حالی است که در اشعار معاصر زمستان نماد فضای تاریک و دلهرهآور سیاسی است. فضایی که شاعر سعی دارد آن را با قلم بیدارکنندهی خود به بهار، فصل تجدید رنگِ زندگی، وصل کند.
منبع
1. سلیمانیان، حمیدرضا (1383) حرکت، مدار توصیفات منوچهری، مجله ادبیات فارسی، شمارهی 1 و 2، 218-199